غروب شنبه ...
امروز آخرین روز ترم ۴ بود ....
دانشگاه خالی از جمعیت بود
در کلاس اکثرا بسته بود و اونایی که باز بود
صندلی ها به شکل دوران امتحانات چیده شده بود
غم عحیب و استرس عجیبی داشتم امروز...
مثل همیشه خوش حال نبودم آخه دانشگاه این مدت تنها دلخوشی من بود
یه وقتایی آدما انقدر درگیر چیزایی میشن که حالشون بد میکنه که ترجیح
میدم خودم با درس خوندن و دانشگاه خسته کنم :)))
بگذریم . ساعت اول مالیه عمومی داشتیم و تنها ۴ نفر بودیم استاد مستفیم تو چشام نگاه میکرد منم خیلی معذب بودم
سافت بعدی میانه بود ....
آخ غم این ساعت سنگین بود . میانه دو تا الان شیرین ترین درس دوران کارشناسی من بود . کنار مالی یک و بها یک ....
البته ناگفته نماند هرچی این استاد درس بده عشقه از بس که با عشق درس میده .
ساعت های میانه برای من خیلی زمان زود میگذره غم و سکوت امروز خیلی حالم گرفت ...
دلم واقعا برای این روزا تنگ میشه احساس میکنم خیلی وابسته شده ام به این کلاس و درس و حتی استاد ...
امیدوارم ترم بعد بتونم کنار درسام دوباره میانه دو بردارم مثل این ترم که مالی یک دوباره برداشتم 😁🥰 البته اگر نیوفتم
برای تابستون برنامه ای ندارم و این خیلی آزار دهنده برام ...
خدایا شکرت بابت همه چیز هایی که دادی 💙
های عسلم
خوبی؟
یوری ام
امممم وای قالبت قشنگه