موسیقی احساس کره!

برای آزادی خودم مینویسم

بانوجانگ در دونگ یی چه جور آدمی بود ؟ _ نقد شخصیت

نیلو :) ۱۳۹۹/۹/۱۵، ۰۰:۱۰

 

خب دوستان عزیز و گل در پیرو نقد سریال هایی که در این وب قرار داده میشود قسمت جدیدی را به وب مون اضافه کرده ایم به نام نقد شخصیت !

در این پست ها قراردرباره  شخصیت های سریال های کره ای و نکات مثبت ومنفی ، افکار ها ، اعتقاد ها و..... اون شخصیت ها بحث کنیم‌.(اطلاعات تکمیلی رو در پست نقد شخصیت بکهیون در عاشقان ماه مطالعه کنید )


 بنا به درخواست بسیاری از شما امروز قرار است درباره ی نقد شخصیت دوست داشتنی بانو جانگ از سریال قدیمی و پر خاطره افسانه دونگ یی که هنوز هم آثاری از این سریال زیبا و بی نظیر در تلویزیون ماست با هم صحبت کنیم .

همانطور که این شخصیت طرفداران زیادی داشت ، عده ی زیادی هم از این شخصیت خاکستری متنفر بودند . علاقه مندان به سریال دونگ یی ، چه کسانی که عاشق این شخصیت خاکستری هستند و چه کسانی که از وی متنفرند ، هردو گروه را دعوت به نقد این شخصیت میکنیم .

دوستان عزیز پیشنهاد میکنم حتما به دیالوگ های زیر نگاهی بیندازید تا بیشتر با ما هم عقیده شوید .

(۱)= این تصویر مربوط به زمانی که بانوجانگ حدود ۱۶ سال دارد و قرار است وزیر اوتاعه سوک او را به عنوان همسر امپراطور به قصر بفرستد ( بنظرم بانوجانگ زود تر از ملکه اینهیون همسر امپراطور شد . در ادامه علت این نظر را توضیم خواهیم داد )

پیشگو : یک نفر دیگر هم هست بانوی من !

بانوجانگ : منظورتون از اینکه یک نفر دیگه هم هست چیه اقا ؟!

پیشگو : کسی که مثل شما آینده درخشانی داره . 

بانو جانگ : منظورتون اینه که سایه من میشه .

پیشگو : خیر ، شما سایه اون میشید .

بانو جانگ : شما گفتید اون هیچ چیز نداره و من همه چیز دارم من سایه اون میشم ؟ 

پیشگو : بله همین طوره ؛ اون اگر زنده بمونه شما هرگز نمی تونید بر نورش غلبه کنید . پس از تمام قدرتت استفاده کن و در رودرروی اون قرار نگیر .

(پ.ن ۱= همه بد بختی خاندان سلطنتی از دست همین پیشگو هاست )

(2)= این تصویر مربوط به زمانی است  که دونگ یی بانوجانگ را نجات داده حالا بانوجانگ در مقابل خوانواده اش دونگ یی را به مقام دربار میرساند .

بانو جانگ : برادر خیلی کنجکاو بودم نظر شما رو درباره اون بدونم .

هی جائه : بانوی من بهتر از اون دختر فاصله بگیرید .

باتوجانگ : از اون دختر خوشتون نیومد . اون دختر باهوش و زرنگیه . می خوام بهش کمک کنم که از استعدادهاش بهتراستفاده کنه .

هی جائه : اون دختر مثل تو یه رعیته ولی هوش و استعداد هایی داره که بیشتر از طبقه خودشه .

برای این قصر یک نفر مثل تو کافیه وجود نفر دوم به نفع تو نیست .

( += به حرف های بردار بزرگ ترمون گوش بدیم )

(3)

مادر بانوجانگ : دختر عزیزم هیچ وقت به قلب یک مرد اعتماد نکن .

بانوجانگ : مادر کسی که من قلبم را بهش دادم امپراطور این کشور است . او هیچ وقت منو رها نخواهد کرد .


(4)= این مربوط به زمانی هست که بانوجانگ دونگ یی را وارد اداره تحقیقات میکنه و ملکه پیشنهاد بانوجانگ رد میکنه .

بانو جانگ : سپاسگذارم با در خواست من موافقت کردید بانوی من !

ملکه اینهیون :نیازی نیست تشکر کنی . چون فکر کردم اون دختر لیاقتشو داره .

بانو جانگ :در هر صورت من خیلی متاسفم که این موضوع باعث آشفتگی در بین بانوان دربار شد .

سعی میکنم تا جایی که ممکنه همه چیز و را درست کنم بانوی من !

ملکه اینهیون :واقعا ؟می خواهی همه چیزو درست کنی ؟😏😏😏

بانوجانگ:اول مشکلات بانوان قصر درست میکنم بعد ثبات رو به اداره تحقیقات برمیگردونم برای این کار یه نقشه خیلی خوب دارم !شما نگران نباشید بانوی من !

ملکه اینهیون: هه بنظر میرسه خیلی نگران اوضاع دربار هستی . ولی اصلا نیازی نیست نگران باشی بانوجانگ . من این حکم دادم و من باعث آشفتگی شدم . من نگرانم درخواست شما باعث ایجاد آشفتگی و صحبت هایی درباره بلند پروازی های شما در بین بانوان اداره تحقیقات بشه .من دیگه نمی خوام این جور حرف ها رو بشنوم . پس بهتر خودت عقب بکشی بانوجانگ . خودم می خوام تنهایی این مسئله را حل کنم .

بانو جانگ :من فکر میکردم شما من را سر زنش می کنید باورم نمیشه که انقدر نگران وضعیت من هستید . من مطمئن هستم شما به خوبی از عهده این کار بر می آیید بانوی من !


(5)=این تصاویر مربوط به زمانی که بانوجانگ به عشق امپراطور و دونگ یی پی می برد ولی امپراطور بهش خیانت میکند و وعده می دهد که به دونگ یی علاقه ای ندارد .

بانو جانگ : بنظر میرسه که به اون دختر توجه خاصی دارید .

امپراطور : منظورت همون پونسانگه . نه اصلا این طور نیست من توجه خاصی بهش ندارم . اوه اوه نگاش کن . حسودیت شده از تو بعیده .

بانو جانگ : بله برای خودمم عجیبه . همیشه فکر میکردم حسادت برای زنان نالایق و من هیچ وقت جز آنان نخواهم بود .

پس بهتره تا وقتی که نسبت به چیزی یا کسی اینکه احساسی داریم یا ندارم حرفی نزنیم تا شرمنده عزیزانمون نشیم .

(6) = این تصویر مربوط به زمانی که بانوجانگ از خیانت برادرش متوجه میشود و می خواد جلوشو بگیری . تصویر پایینی مربوط به زمانی که بانوجانگ از خیانت امپراطور باخبر میشود و ترجیح میدهد در این دوراهی در مقابل برادرش سکوت کند .

بانوجانگ : برادر بگو من اشتباه متوجه شدم تو دستور دادن اون معجون به ملکه دواگر ندادی .

نه امکان نداره ....

هی جائه : بانوی من همه میدونند شما چقدر منتظر این اتفاق بودید .

بانوجانگ : بله من خواستار مرگ ملکه دواگر بودم ولی هیچ وقت نمی خواستم از این طریق ظالمانه اون بمیره .

هی جائه : بانوی من اینجا قصره . نمیشه با خوب بودن به جایی رسید . اگر حاضر نیستید دست به این کارها بزنید پس فراموش کنید برادری دارید . و همچینین خواسته هاتون فراموش کنید .



(7)= این تصویر مربوط به ملکه شدن بانو جانگ است که در این قسمت دونگ یی بانوی ویژه شده.

بانو جانگ : این موضوع خیلی هم غیر منتظره نبود فقط یکم جاخورده بودم .

مادرش : دختر عزیزم !

بانو جانگ : مادر مگه خودتون نگفته بودید هیچ وقت به قلب یه مرد اعتماد نکن . یه چیز را در کل فراموش کرده بودم که امپراطور هم یه مرد و اینکه در این دنیا به هیج کس نباید جز خودم اعتماد کنم .



(8)

بانو جانگ : عالیجناب برادر من بیگناهه خواهش میکنم آزادش کنید . اون در اخراج ملکه قبلی هیچ نقشی نداره .

امپراطور : ولی اون گناهکاره.من مدرک دارم ملکه من !

بانو جانگ : بله میدونم حتی میدونم اون مدارک دونگ یی به شما داده و نجات برادر من به اون دختر بستگی داره . ولی در مورد من چی ، آیا هرچی اون میگه درسته و هرچی من میگم نادرست ؟ آیا برادر منو بی هیچ دلیلی به زندان می اندازید .

امپراطور : اگر بپرسم آیا از اعمال برادرت خبر داشتی چه جوابی میدی ؟ 

بانوجانگ : پاسخ من برای شما اهمیتی داره . اینکه به شما راست یا دروغ بگم بازهم شما سخنان دونگ یی را باور میکنید .

امپراطور : ملکه من ! هنوز هم دیر نشده اگر به من جرایمت بگی شاید نتونم گناهانت رو مخفی کنم ولی قلب من تو را خواهد بخشید .


یه چیزی میدونستید عالیجانب اگر میتونستم علاقتون به خودم برگردونم حاضر بودم تمام گناهانی که حتی مرتکب نشدم هم بپذیرم .ولی الان میدونم این کار فایده نداره . پس فراموش نکنید این تقصیر شماست...تقصیر شماست که من این راه را انتخاب کردم .

(9)= این تصویر مربوط به زمان خلع ملکه ملکه جانگ است و منظور از راه قانونی احتمالا مربوط به قسمت های ابتدایی سریال است که باتوجانگ نامزد انتخاباتی بود ولی ملکه داگر محرومش میکنه .

امپراطور:چرا اینکارو کردی؟پرسیدم چرا اینکارو کردی؟

بانوجانگ:واقعا نمیدونید چرا؟درست مثل بقیه منم از قدرتم استفاده کردم تا موقعیتم رو حفظ کنم.این همون کاری نیست که هرکس قدرت داره میکنه؟

+بودن در جایگاه ملکه...اینقدر مهم بود که خودت رو از دست بدی؟تو همیشه خیلی اعتماد به نفس داشتی.همیشه میخواستی با استفاده از راه های قانونی و درست به رویاهات برسی.

-بله...شاید من چنین آدمی بودم.اما خیلی وقت پیش فهمیدم که اشتباه میکردم...هیچ راه قانونی و درستی برای رسیدن به قدرت وجود داره اعلیحضرت؟کسانی که قدرت دارند قانونی اند و کسانی که ندارند نیستند.قدرت اینه.شما اینو نمیبینید؟یه چیزی رو میدونید اعلیحضرت؟حتی همین الآن هم من دارم از قدرتم استفاده میکنم تا موقعیتم رو حفظ کنم.

(10)

امپراطور:دونگی چرا چیزی نمیپرسی؟

دونگی:چون هرچیزی که شما بگید براتون دردناک خواهد بود،فکر نمیکنم دلتون بخواد چیزی بگید.

-بله اگه میتونستم همه چیز رو مخفی میکردم...که من یه پادشاه بدم،یه مرد بد.

+اعلیحضرت!

-بانو جانگ کسی نیست که باید سرزنش بشه.این منم که شایسته سرزنشم.من بودم که با دروغ کور شده بودم و ملکه رو بیرون کردم.من بودم که باعث شدم بانو جانگ اینطوری عوض بشه...

(11)= این تصویر مربوط به زمان خلع دونگ یی است .

ملکه اینهیون : چه احساسی داری . بلاخره به چیزی که می خواستی رسیدی و بانوچان از سر راهت کنار رفت . ( وا چه ربطی داره 😳😳😳😳)

بانو جانگ : منو ببخشید بانوی من ولی من نمی فهمم منظور شما  چیه ؟

ملکه اینهیون :واقعا؟ 

بانوجانگ :من برای چان واقعا خیلی متاسفم راز وحشتناکی را از شما دو نفر پنهان کرد . شک ندارم هم شما و هم امپراطور هردو حیرت زده شدید .

ملکه :بله من بسیار حیرت زده شدم‌ . مطمئن هستم عالیجناب هم همین احساس را دارند . ولی چیزی که من خشمگین کرده بانو چان نبود بلکه تو بودی ( اول تو نه شما دوم چه ربطی داره به بانو جانگ ) تو از همچین روش کثیفی برای کنار زدن بانو چان استفاده کردی = اخراج دونگ یی 

(12)= زمانی که بانوجانگ الکی به خاطر خانوادش اعتراف دروغ کرد که خانه بانو سوک اتش زده ، ملکه کشته و بانوسک را قصد داشته بکشه ( حالا خوبه زنده ها )

دونگی:چرا اینکارو کردین؟من که بهتون گفتم شاهزاده هرگز دنبال گرفتن جایگاه ولیعهد نیست.بهت گفتم که چیزی که میخوام اینه که ولیعهد و شاهزاده برادرای خوبی در کنار هم باشن.چی باعث شد به من اعتماد نکنی؟

بانو جانگ:واقعا میخوای دلیلشو بدونی؟...اینکارو کردم چون به سیاست اعتماد ندارم.اینکارو کردم چون به قصر اعتماد ندارم.میفهمی؟حرفات هیچ مفهومی نداشت.مردانی که قدرت میخوان از شاهزاده بر علیه ولیعهد استفاده میکنند و در نهایت تو تسلیم میشی.

-بانوی من!

(13)

امپراطور:در ابتدا از دستت عصبانی بودم.نمیفهمیدم چطور تونستی اینکارها رو انجام بدی.چطور تونستی من و ولیعهد رو مجبور کنی چنین تصمیم سختی بگیریم.از دستت عصبانی بودم.ولی فهمیدم که تو تنها کسی نبوده که مقصره.در گذشته تو تابناک و درخشان بودی.من مقصر این جریانم...ولی نمیتونم همه چیز رو ببخشم.تو خیلی زیاده روی کردی.بنابراین...توباید خودکشی کنی...این آخرین کاریه که میتونم برات انجام بدم

بانو جانگ : خودکشی؟نه اعلیحضرت.من اینکارو نمیکنم.من با دستان شما میمیرم اعلیحضرت.لطفا حکم منو مرگ با سم بکنید.

امپراطور :هی بین!

بانوجانگ :من چیزی رو انکار نمیکنم . حتی اگه زمان به عقب برگرده بازم همین کارها رو میکنم.ولی یه چیزی هست که به خاطرش افسوس میخورم.اینکه خالصانه و صادقانه دوستتون داشتم.هرگز نباید اینکارو میکردم.اگه نمیکردم خیلی طمع نداشتم و از بانو سوک متنفر نمیشدم.پس بزارید بهای اشتباهاتمو اینطوری بپردازم.

امپراطور:اوک جونگ!

بانوحانگ :حکم من مرگه.لطفا به خاطر زجری که از این حکم خواهید کشید،از انجامش ممانعت نکنید.نمیتونید اینکارو بکنید؟اگه در گذشته حتی مدت کوتاهی صادقانه منو دوست داشتید،باید حداقل تحمل کنید.

(14)

هستی اعلیحضرت ؟ داری از اونجا منو نگاه میکنی ؟

بهت دروغ گفتم اعلیحضرت . بهت دروغ گفتم که از دوست داشتنت پشیمونم . میدونستم طمع به عشق تواحمقانه است ولی سعی کردم همه چیز را بدست بیارم . چون دوستت داشتم . میدونم احمق بودم و اشتباه کردم . ببخشید کت اینکوری زجرت میدم .

لطفا من ببخش که ازت خواستم آخرین لحظات زندگی من ببینی . من ببخش که این خواهش مسخره و خود خواهانه را کردم...ولی میخواستم یادت باشه . میخواستم آخرین لحظات من یادت باشه . پس منو به یاد داشته باش



نقد شخصیت :

بانوجانگ هم مثل همه ما آدم بود.روزی چنان درخشان و با عزت بود که ملکه به او حسادت میکرد ولی چه چیزی باعث شد تا این آدم خوب و مهربان از شخصیتی سفید به خاکستری پیش برود به طوری که در انتهای سریال همه ما به اعدام راضی شده بودیم؟

همه ما می دانیم بانوجانگ از اول هم جاه طلب بود . ولی همیشه می خواست از راه درست و منطقی به خواسته هایش برسد ( دیالوگ شماره 6 و 9 )

به نظر من بانو جانگ فقط قربانی بود . قربانی پیشگو ، برادر و مادرش ، امپراطور ، سیاست و حتی ملکه اینهیون و کمی هم دونگی . بر خلاف اینکه دونگ یی رقیب همیشگی بانو جانگ بوده ولی دونگ یی نقش زیادی در منفی شدن بانوجانگ ندارد . در ادامه در مورد تک تک این شخصیت ها صحبت میکنیم. 

بنظر من پیشگو ها و جادوگر ها عامل بدبختی مردم به ویژه زنان دربار هستند . ( دیالوگ و تصویر شماره 1 ) روزی پیشگو به بانوجانگ که آن زمان زنی درستکار بود گفت که سایه زن دیگری میشود ! و این مسئله تا پایان سریال بانوجانگ را در گیر خود کرده بود و او همیشه سعی در کنار زدن آن نور داشت تا سایه کسی نشود . او در ابتدا تصور میکرد آن نور ملکه اینهیون است اما بعد ها متوجه شد دونگ یی بوده است . خب بانوجانگ هم یه انسان است و طبیعتا هیچ انسانی دوست ندارد سایه کس دیگری باشد . حتی من و دوستم که سال هاست باهم دوست بودیم و هردو برای هم آرزوی موفقیت میکردیم در رقابت مدرسه ای هرکدام دوست داشتیم بهتر از دوست خود شویم . چه برسد به بانوجانگ و دونگ یی . حالا اگر فرض کنیم به جای بانوجانگ به دونگ یی گفته میشد تو سایه هستی ، او به چه شخصیتی تبدیل میشد ؟ یا پیشگو به بانوجانگ میگفت تو نور خواهی بود و دیگری سایه ، در این صورت هم آیا ممکن بود باز هم بانوجانگ با دونگ یی به رقابت بپردازد ؟ 


شخصی دیگر که ما معتقدیم به شدت در بد شدن بانوجانگ نقش داشت برادر او بود .

اگر به دیالوگ و تصویر شماره 6 نگاه کنید متوجه راستی سخن من میشوید .

در اینجا برادر بانو جانگ به او گفت برای رسیدن به قدرت باید آدم بدی بشود و دستش را به کارهایی که از آنها متنفر بود آلوده کند . و او را تهدید کرد که اگر اینکار را نکند دیگر خواهر او نیست.ما در طول سریال متوجه شدیم که برای بانو جانگ خانواده اش و مخصوصا برادرش چقدر مهم بودند و بارها حاضر بود برای نجات آنها خودش را قربانی کند.(زمانی که مادر و برادرش دستگیر شده اند ، به محل شکنجه میرود و تمام گناهان آن ها را به گردن میگیرد تا آن ها آزاد شوند). همین باعث میشود که بتوانیم حال او را در این سکانس درک کنیم.انتخاب بین راه درست و برادر عزیزش.

البته بانوجانگ هم ابتدا نپذیرفت و نشست و گریه کرد ولی چه چیزی باعث شد بانو جانگ عزت اش را ازدست بدهد و به سمت پلیدی ها برود ؟

کسی که باعث شد بانوجانگ تن به کارهای کثیفی بدهد کسی جز امپراطور نبود . همان روز او دونگ یی و امپراطور را با هم دید و به خیانت عشقش پی برد .

(دیالوگ و تصویر شماره 10  و13 را ببینید ؛ حتی امپراطور خودش هم به گناهکار بودنش اعتراف کرد . همچنین انتهای دیالوگ 8 )

بانو جانگ روزی پاک و درستکار بود ولی امپراطور با او صادق نبود و به عشقش خیانت کرد و بانوجانگ بین دو راهی برادر و امپراطور به ناچار برادرش را انتخاب کرد .

وقتی که بانوجانگ از عشق بین دونگ یی و امپراطور سخن می گویید ، امپراطور به او میگوید که دچار اشتباه شده .

به نظرمن امپراطور بیشترین نقش را در منفی شدن بانوجانگ داشت . او بود که پس از آمدن دونگ یی توسط بانوجانگ ، طوری با دونگ یی رفتار میکرد که انگار قلب امپراطور فقط برای دونگ یی شده و عشق بانوجانگ از قلب امپراطور پاک شده .

البته تا حدودی هم دونگ یی در این رفتار ها نقش داشت . اصلا چه معنی دارد خدمتکار دربار الکی الکی با امپراطور کشور بگو بخند کند آنهم پیش بانوجانگ . بانوجانگ هم مثل بقیه زن ها حسود بود و این بی حرمتی های دونگ یی آتش حسادت بانوجانگ را بیشتر میکرد .

بنظرم نویسنده و کارگردان نیز همه تلاش خودشان را کرده بودند 

که از بانوجانگ زن نفرت انگیزی را برای ما ترسیم کند . به طوری که هر وقت امپراطور و دونگ یی باهم بودند به دلایل خیلی مسخره بانوجانگ هم اونجا حضور داشت و این صحنه دردناک را میدید . حالا به نظر شما اگر امپراطور به جای دونگ یی با بانوجانگ قدم میزد و می خندید و ملکه اینهیون حضور داشت یا بعد از ازدواج دونگ یی و به دنیا آمدن پسر دونگ یی امپراطور همش به ملاقات بانوجانگ میرفت و بلند بلند با اوک جونگ می خندید و با پسرش بازی میکرد و پشت در هم دونگ یی و ملکه اینهیون بودند آیا تضمینی بود که دونگ یی و ملکه سعی در کنار زدن بانوجانگ نداشته باشند ؟ 

بنظرم دونگ یی هم دچار خطاها و اشتباهاتی بود او هویت اصلی خود را از ملکه جانگ و امپراطور مخفی کرد و با همان عنوان جعلی بانو ارشد دربار شد و بار دیگر به ملکه اینهیون و امپراطور خیانت کرد و به گروه شمشیرزنان مبارز پیوست و از آن ها حمایت کرد . او هم مثل بانوجانگ ( راز معجون ملکه دواگر ) سعی کرد برای حفاظت از دوستش به امپراطور حقیقت را نگویید و همچنین کمک کرد که دوستش فرار کند . اگر بانوجانگ در برابر برادرش سکوت کرد فقط یک نفر قربانی شد ولی سکوت دونگ یی موجب مرگ چندین هزار نفر شد . آیا گناه دونگ یی سبک تر از بانوجانگ بود و مجازات او باید کم تر از بانوجانگ باشد ؟ 

در همین جا بود که امپراطور به دونگ یی میگوید : بیا این رازو مخفی کنیم و به همه بگیم تو نمی دونستی ک.... اما آیا امپراطور حاضر شد همین جمله را به بانوجانگ بگوید ؟

آیا بانوجانگ گناهی بزرگ تر از دونگ یی مرتکب شده بود که باید این جوری کشته میشد .


بنظر من ملکه دواگر و حتی ملکه اینهیون نیز در خاکستری شدن بانوجانگ نقش داشته اند .

به تصویر شماره 1 مراجعه کنید.در اینجا بانو جانگ حدودا ۱۶ ساله است و در این قسمت قرار است همسر امپراطور شود. سریال بدون توضیح بیشتری از بانو جانگ،در قسمت ۵ام نشان میدهد بانو جانگ که سالها خارج از قصر بوده قرار است به قصر برگردد و حال ملکه اینهیون ملکه است. بر اساس برداشتی که از این اتفاقات میشود کرد و همچنین مدارک تاریخی و سریال های دیگری که از این دوره ساخته شده است،در زمانی که ملکه اینکیونگ ملکه است ، بانو جانگ همسر امپراطور میشود. گرچه سریال دونگی واضح این موضوع را نشان نمیدهد اما باتوجه به همین اتفاقات در سریال و البته مستندات تاریخی مشخص میشود که بانو جانگ قبل از ملکه اینهیون همسر امپراطور شده است و جایگاه ملکه حق او بوده است اما توسط ملکه دواگر از این حق محروم شده است . بعد در قسمت ۵ سریال که دونگی هم بزرگ شده بانو جانگ به قصر برمیگردد. به همین دلیل هم بوده که بانو جانگ سال ها تصور میکرد سایه ی ملکه اینهیون میشود . چون با توجه به تصویر اول پیشگو گفت شما همه چیز دارید ولی اون هیچ چیز نداره و زندگیش رو از صفر شروع میکنه. اگر بانوجانگ توسط ملکه دواگر اخراج نمیشد میتوانست از راه درست و کاملا قانونی ملکه بعدی شود ( برای همین است که بانوجانگ در دیالوگ و تصویر شماره 9 به امپراطور میگه مگه تو این دنیا برای رسیدن به قدرت راه قانونی ای وجود دارد اعلیحضرت ؟) 


ملکه اینهیون برخلاف بانوجانگ و دونگ یی که به سبب علاقه امپراطور به قدرت رسیدند ، فقط به واسطه ملکه دواگر توانست این قدرت را بدست بیاورد . او می دانست در قلب امپراطور جایگاهی ندارد اما سعی میکرد حداقل قدرت خود را حفظ کند . او به بانوجانگ حسادت میکرد و در این سریال بار ها این دیالوگ را شنیده ایم . او خود را در مقابل بانوجانگ قرار میداد و سعی میکرد به هیچ وجه بانوجانگ امور قصر را بدست نگیرد تا قدرتش توسط بانوجانگ متزلزل نشود . ( دیالوگ و تصویر شماره 4) همه ی ما شاهد هستیم وقتی ملکه از خیانت بانو چان دونگ یی خبردار شد سعی کرد این امر را مخفی کند و حتی این جرم را به گردن بانوجانگ انداخت . (دیالوگ و تصویر شماره 11 )

یه سوال برایم پیش آمده آنهم این است که چطور وقتی دونگ یی از اعمال زشت بانوجانگ مدرک تهیه میکرد ( تازه بانوجانگ بیچاره موفق به انجام اون عملیات نشده بود ) جزو خدمات دونگ یی و کمک به کشور حساب می شد ولی وقتی بانوجانگ به همراه وزیر سوم جنگ به خیانت دونگ یی پی برد و راز دونگ یی را برملا کرد ، به جای تحسین و تشویق وی ، ملکه اینهیون او را مورد شماتت قرار داد و مقصر عامل اخراج دونگ یی می دانست . 

ایا واقعا تلاش بانوجانگ برای دستگیری مجرمین بی فایده بوده است ؟ 

 گناهانی که بانوجانگ به آنها متهم شده بود :

۱- مرگ ملکه دواگر که همه میدانیم برادر بانوجانگ این نقشه را کشیده بود و بانوجانگ سکوت کرد . 

۲- آتش زدن خانه بانو سوک ، آوردن جادوگر و حتی شایعه پراکنی درباره نحسی دونگ یی و آوردن بیماری به قصر و خراب کردن کلبه ملکه مین عزل شده ، همه توسط مادر بانوجانگ بود و بانوجانگ نقشی نداشت . بانو جانگ فقط در عمل انجام شده قرار میگرفت .

۳- در طول سریال تنها کار بدی که خود بانو جانگ انجام داد اقدام به قتل دونگی و یونینگ بود که البته موفق هم نشد.اما چرا او اینکار را کرد؟

از دیالوگ و تصویر شماره 12میفهمیم که بانو جانگ میترسیده که مشابه اتفاقی که برای خودش افتاد برای دونگی هم بیفتد.یعنی همانطور که بانو جانگ ابتدا خوب بود اما مجبور به سکوت و همکاری با برادرش و حزب جنوبی شد (دیالوگ و تصویر شماره 6 ) برای دونگی هم همین اتفاق بیفتد و او کم کم راضی به صدمه زدن به ولیعهد شود.بانو جانگ برای محافظت از پسرش در برابر سیاست و جو وحشتناک قصر اینکار را کرد.واقعا هر کسی جای او بود همین کار را میکرد.

آیا واقعا بانوجانگ که حتی موفق به کشتن کسی نشده حقش بود اینگونه بمیرد ؟


تصور کنید اگر شخصی مثل جانگ هی جائه درکنار دونگی بود چه میشد ؟ اگر دونگی برادر خونی داشت که مثل جانگ هی جائه او را مجبور به انجام کارهای بد بکند چه میشد ؟ ‌آیا دونگی میتوانست خانواده خود را نادیده بگیرد ؟ (مگر همین دونگی نبود که به خاطر دوست دوران کودکی اش به امپراطور و ملکه دروغ گفت ؟ چنین آدمی برای برادر و مادری که با او نسبت خونی داشت چه میکرد ؟!! قبول دارید اگر دونگی هم جای بانو جانگ بود به همین مسیر کشیده میشد ؟ )



خودتون رو جای بانو جانگ بزارید ؛ دونگی از نظر شما که الآن بانو جانگ هستید چه جور آدمیه؟ اون دختری باهوش و با استعداده که من کمکش کردم پیشرفت کنه اما اون به من خیانت کرده و به قلب همسرم طمع کرده و اونو از من دزدیده ؛ حالا هم مدام در کارهای من که ربطی به اون نداره دخالت میکنه دختره ی فوضول و قدر نشناس . حتی همسرم هم حرفای اونو بیشتر از من قبول داره 😭😭😭 ( حتی خودمون هم تا حالا از زاویه ی بانو جانگ به دونگی نگاه نکرده بودیم ولی حالا که دقت کردیم ، بیشتر از قبل به بانو جانگ حق میدیم که دشمنش باشه )


در ضمن موانعی که دونگی با آن ها مواجه بود خیلی کمتر از بانو جانگ بود . بانو جانگ راه را برای دونگی باز کرد تا او بتواند از طبقه پایین به جایگاه همسر امپراطور برسد . در واقع دونگی همه جوره مدیون بانو جانگ است.بانو جانگ مستقیما کمک کرد او بانوی اداره تحقیقات شود و از استعدادش استفاده کند و غیر مستقیم به او کمک کرد به عنوان یک رعیت همسر شاه شود و با موانع کمتری رو به رو شود.این دو نفر گرچه هوو بودند اما مسیر زندگیشان در واقع یکی بود.هر دو سال ها تحقیر شدند تا به آنچه استحقاقش را داشتند برسند.اما تفاوتشان آن بود که بانو جانگ اول آمد و راه را باز کرد و پشت سرش دونگی با موانع کمتری رو به رو شد و میشود گفت همین باعث تفاوت در سرنوشت آن دو نفر شد. گرچه عواملی که بالاتر ذکرشد همه در متفاوت شدن سرنوشت آن دو مؤثر بود 


+ امیدوارم از این نقد کمال استفاده برده باشید و خوش حال میشم نظرات و پیشنهادات ودر باره این پست بگویید 



#به نقد فرزانه و نیلوفر 


بنظرم توی دنیای واقعی خیلی کم پیش میاد آدم به ی شخصیت کاملا سفید یا سیاه بخوره همه یجورایی طیف های مختلف خاکسترین 

برای همینم نقشای خاکستری خیلی ملموس و قابل درک ترن توی هالیوودم در حال حاضر به ندرت پیش میاد نقش اول رو سفید بزارن (بر خلاف کی دراما) 

در کل به شخصه همیشه نقشای منفی و خاکستری برام جذابن، بانو جانگم از اون خوبای خاکستری بود :))

۱۴ بهمن ۹۹

من یکی از رفتار های بانوجانگ را خیلی دوست دارم

۲۸ ارديبهشت ۰۰

میشه نقد شخصیت ته وون تو افسانه اوک نیو رو هم بنویسین؟

۹ آذر ۰۰
پاسخ
ندیدم اون سریال 
۲۲ آذر ۰۰

به نظر من بانو جانگ در این سریال واقعا منفی بود...

هر چقدر هم از بدی ملکه و دونگی بنویسید باز هم بانو جانگ منفی بود و این برمیگرده به شخصیت پردازی نویسنده..

ملکه این هیون خنثی بود و دونگی بیش از حد سفید.. من خودم شخصیت پردازی ملکه این هیون دوست داشتم چه تو دونگی چه زندگی برای عشق

بانو جانگ حتی وقتی ملکه بود خودش رو مسموم کرد تا بندازه گردن ملکه سابق.. میخواست اطلاعات سیاسی کشورش به خارجیا بده تا ولیعهد به رسمیت بشناسند.. ملکه رو انداخت بیرون میخواست یونینگ هم از قصر بندازه بیرون..

بیچاره ملکه این هیون که عمرش تلف کرد😞

من شخصیت پردازی بانو جانگ رو در سریال جانگ اوک جانگ زندگی برای عشق هم دوست نداشتم 😂

ملکه مین فقط مهره سیاسی ملکه مادر بود و خیلی مظلوم بود..

جانگ اوک جونگ تونست سرنوشتش تغییر بده و به بالاترین مقام برسه اما همه اینها رو مدیون قیافه اش بود اگه زیبا نبود نمیتونست تو شاه نفوذ زیادی داشته باشه.. جالبه که هنوز هم که هنوزه تو کره میگن اگه یه دختر بره به آرامگاه بانو جانگ و ادای احترام کنه میتونه دوست پسر پیدا کنه و عین بانو جانگ قدرت زیادی روش داشته باشه🤪😂😆 به نظر من این شخصیت بیش از حد گنده شده😂🌺

۱۳ اسفند ۰۱
پاسخ
اینم یه برداشته ‌..‌.
و اینکه مسلما نویسنده تمام تلاش کرده این شخصیت منفی جلو بده اما خب من باور ندارم که شخصیت منفیه باشه ...
خب حقیقتا هوش و استعداد و توانایی بانوجانگ به عنوان یک دختر رعیت که تونست به مقام بین و بعد ملکه برسه چیز تحسین برانگیره و همین بانو جانگ بود که مسیر آدم هایی مثل بانو سوک یا همون دونگ یی به قول شما هموار تر کرد 
تاریخ کره و سریال هاشون در تضاد و تناقض هستن و نمیشه گفت کی خوبه کی بد فقط این پاها هستیم بر اساس باور ها و دیده و شنیده تحلیل هایی نسبت به شخصیت ها داریم اینم تحلیل منه
۱۵ اسفند ۰۱

نه کاری به این سریال دارم نه زندگی برای عشق 

ولی خب اول اینکه تو خود کره از بانو جانگ به عنوان یه زن جاه طلب و طمع کار یاد میشه.. بانو جانگ به مقام همسر نجیب سلطنتی یا همون صیغه راضی نبود و مقام ملکه رو میخواست! خب چرا؟ صیغه اول و مقام بین + مادر ولیعهد بودن براش کافی نبود (تازه اونم به عنوان یه انسان برده) که هی همه تلاشش میکرد ملکه اینهیون از قصر دور کنه؟ چه میخواست چه نمیخواست ملکه اینهیون یه دختر از یه خانواده اشراف زاده بزرگ بود و حتی فامیل دور ملکه مادر به حساب میومد و ملکه مادر اونو به قصر آورد.. 

اینکه میگید ملکه اینهیون هیچ جایگاهی در قلب امپراطور نداشت رو قبول ندارم.. پادشاه سوک جونگ در طول سلطنتش کلی ملکه و صیغه داشت و نظام مرد سالاری و بعد ملکه این هیون از سال ۱۶۸۰ تا ۱۶۸۶ که بانو جانگ هم تو قصر نبوده با ملکه اینهیون رابطه داشته و زن و شوهر بودن. اگه بهش علاقه نداشت اونو ملکه نمیکرد و کنار خواسته ملکه مادر وایمیساد ولی به حرف مادرش گوش کرد و اونو ملکه کرد.

واقعا فکر می کنید اگه ملکه مادر جلوی بانو جانگ رو نمیگرفت و از قصر اخراجش نمیکرد بانو جانگ به عنوان یه برده از جناح جنوب میتونست بعد مرگ ملکه اینکیونگ (ملکه اول) مقام ملکه رو به راحتی به دست بیاره؟! جامعه کنفوسیوسی و فاصله طبقاتی و جناح غرب و مردم اون زمان به راحتی به بانو جانگ اجازه میدادن ملکه بشه؟ یا حتی پادشاه سوک جونگ که خیلی قدرت طلب بود میتونست ببینه قدرت فقط دست جناح جنوب و بانو جانگ و خانواده اش باشه؟! پادشاه سوک جونگ دلش می‌خواست قدرت بین جناح های مختلف تقسیم کنه و یک اندازه باشه قدرت هاشون تا قدرت همیشه دست خودش باشه واسه خاطر همین هم همیشه از جناح های مختلف صیغه میگرفته و واسه همین هم زمان ملکه بودن جانگ وقتی می بینه جناح جنوب و خانواده جانگ واسه قدرت بیشتر هر کاری میکنن از اونجایی که به شدت قدرت طلب بوده تحمل چنین چیزی رو نداشته و علاقه اش به جانگ رو از دست میده...

بانو جانگ کسی بوده که آرزوش مرگ ملکه اینهیون بوده و واسه همینم وقتی ملکه دوباره به قصر میاد سال ها نفرینش میکرده... میدونم نفرین هاش باعث مرگ ملکه نشده ولی بازم جرم بزرگی بوده که علیه ملکه و مادر کشور توطئه کرده بوده...

من به شخصه از شخصیت جانگ هی بین خوشم نمیاد و به نظرم شخصیت خوبی نداشته. 

۳۰ دی ۰۲

در مورد حسادت ملکه اینهیون.. من نمیدونم تو سریال های قدیمی ملکه اینهیون چجوری شخصیت پردازی و نشون داده شده ولی تو این سریال ملکه اینهیون یک فرد مهربان و دوست داشتنی بود که از سیاست و وضعیت وحشتناک دربار و قصر چیزی نمیدونست..

چیه مثلا میخواستید بانو جانگ رو بذاره رو سرش؟!  در مورد حسادتش اول اینکه همه زن ها در مورد مرد و شوهرشون حسادت دارن و این نکته اجتناب نا پذیره... هیچ زنی نمیتونه شوهرش رو در کنار زن دیگری ببینه... ثانیا ملکه اینهیون هیچ وقت علیه بانو جانگ توط؛ه نکرد  این نشون میده که حسادتش بخاطر این بوده که بانو جانگ رو یک فرد خوب و دوست داشتنی میدونسته چه بسا وقتی جانگ براش پاپوش درست کرد رفت پیشش گفت به این جنگ خاتمه بده بانو جانگ قبول نکرد بهش گفت یه زمانی بهت حسادت میکردم الان میفهمم که چقدر احمق بودم تو اون آدم دوست داشتنی که فکر میکردم نیستی...

به نظرم کار خوبی نکردید که تو این مطلب سعی کردید یک شخصیت منفی رو مثبت نشون بدید!! و همه تلاشتون هم کردید حتی دیالوگ های سریال رو هم بعضی جاها تغییر دادید!

مثلا تو دیالوگ 3 که مادر بانو جانگ میگه به قلب هیچ مردی اعتماد نکن دخترش میگه به قلب امپراطور اعتماد نمیکنم به قلب خودم اعتماد میکنم!

یا دیالوگ 4 اول اینکه ملکه مسول بانوان دربار و رییس شون بوده پس بانو جانگ حق دخالت در این موضوع رو نداشته دوما هم اینکه در سریال نشون داده میشه که بانو جانگ تونست مسولیت اداره بانوان تحقیقات رو بگیره چون ندیمه ملکه بهش میگه بانوی من چرا اجازه دادید مسولیت شو به عهده بگیره اون میخواد شما رو به چالش بکشه و...

تو دیالوگ 11 هم که واقعا بانو جانگ و وزیر سوم جنگ نقشه کشیده بودن دونگ یی بره پیش دوست قدیمیش همون رییس گروه شمشر زنان..

بعدش هم دونگ یی در مقابل اون دوست قدیمیش سکوت نکرد بهش گفت دست بر داره و تا اونجایی که یادمه وزیر جنگ یه نقشه ای کشید یه کاری کرد گروه شمشیر زنان و دونگ یی تو تله افتادن..

شخصیت بانو جانگ نمونه بارز ضرب المثل هم خرما رو میخواست هم خدا رو هستش...

حداقل اگه سعی میکردی تو این مطلب در مورد بانو جانگ زندگی برای عشق می نوشتی که منفی نبود و خوب بود برام قابل قبول تر بود تا اینکه میخوای بانو جانگ دونگ یی رو خوب نشون بدی!

۳ بهمن ۰۲

بانو جانگ بیماری پسرش که همون عقیم بودن و بچه دار نشدن بود رو از امپراطور و کشور مخفی کرده بود که همین موضوع خیانت بزرگی بود..

تازه قصر شرقی رو آتیش زده بود تا در این هیاهوی قصر بتونه یونینگ و بانو سوک رو بکشه..

مرگ حقش بود!

به نظر من یکی از مهمترین دلایل اینکه بانو سوک به سرنوشت بانو جانگ دچار نشد این بود که هیچوقت به مقام ملکه نرسید...

۱۷ بهمن ۰۲

به نظر من بانو جانگ یک آدم بیچاره بود که تمام تلاش خودشه برای به دست اوردن قدرت میکرد ولی اینکه ملکه اینهیون رو که یک ادم ساده ومهربون بود رامنفی نشون بدین که رفتار بدبانو جانگ رومخفی کنین مسخره است ودونگی از اول هم بی گناه بود واگر حقیقت را میگفت انم مثل برادر وپدرش نا ادلانه میکشتن وهمه اتهامات دونگی بخواتر وزیر جنگ بود واینکه بخاین شخصیت مثبت رو منفی وشخصیت منفی رومثبت کنین مسخره است

۱۱ اسفند ۰۲

به نظر من دونگی نقش مثبت بود و بانو جانگ نقش منفی 

دونگی هم دو بار جون بانو جانگ رو نجات داد و حتی میدونست که بانو جانگ ملکه رو کشت به امپراطور نگفت و به او فرصت داد و اینطوری از اون تشکر کرد و ملکه هم مثل عروسک خیمه شب بازی میموند که به دست ملکه دعاگر و بانو جانگ اینور اونور میشده

۲۲ اسفند ۰۲
پاسخ
:)
۲۹ اسفند ۰۲

اک درسته بانو جانگ اولش خیلی ادم خوبی یوده حتا میخواست از راه درست به ارزوهایش برسد 

ولی چرا به گذشته دونگی نمیریم که بانو جانگ چن سال قبل عامل اصلی کشتن پدر دونگی  بوده و همون علامت دست ها

هر کس جای دونگی بود حتما بانو جانگ از سر راهش برمیداشت 

۲۳ اسفند ۰۲
پاسخ
:)

۲۹ اسفند ۰۲
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
Biography

سلام به روی ماه کیدرامرهای عزیز🍭
روشنا هستم ( همون نیلوفر سابق ) که برگشتم ^^
اینجا قرار براتون از نقد و تحلیل فیلم و سریال/ انیمه / کتاب و گاهی روزمرگی هام بگم
صرفا اگر پست هامون دوست داریو دنبال مون کنید

چنل تلگرام ما : @news_kdrama2021
پیج اینستگرم ما : @roushanakdrama