نقد و بررسی سریال پادشاه ابدی (به نقد فرزانه)
پادشاه ابدی کاری از نویسنده به نامِ کره ای کیم اون سوک است که متاسفانه با افت ریتینگ در کره مواجه شد اما در سطح جهانی دیده شد و طرفداران بین المللی پیدا کرد.
~ خلاصه داستان ~
داستان درباره دو جهان موازی است؛ یکی پادشاهی کره و دیگری جمهوری کره. لی لیم شاهزاده خائنی از پادشاه کره است که دروازه ای به جهان موازی پیدا میکند و باعث میشود تعادل دو دنیا به هم بخورد. از طرف دیگر لی گون پادشاه خردمند پادشاهی کره تلاش میکند تا دوباره تعادل را برقرار کند و در این راه پلیسی از جمهوری کره به نام جانگ ته وول هم به او کمک میکند.
☆نقد و بررسی☆
~ آغاز سریال ~
سریال با معرفی فولوتی که پایه اصلی داستان است از زبان آنتاگونیست سریال شروع میشود. سکانس اول سریال که در سال ۲۰۲۰ رخ میدهد و سپس فلش بکی به سال ۱۹۹۴ و اتفاقات آن دوران و سپس فلش فولوارد به سال ۲۰۱۹. از نظر من آغاز خوبی داشت که حس کنجکاوی بیننده را تحریک کرد. سکانس اول سریال بی حکمت نبود و باعث شد که اولا نگوییم چرا گریم لی لیم در طی این ۲۶ سال تغییر نکرده است و دوما سریال را دنبال کنیم تا به آن سکانس برسیم و ببینیم بعد چه میشود. در کل قسمت اول پر از معما بود که بیننده را تحریک میکرد برای حل آن ها سریال را ببیند.
~ فیلمنامه ~
فیلمنامه جذابی که بیننده را به چالش میکشد و به فکر فرو میبرد. سوالات مختلف در ذهن بیننده ایجاد میکند و بیننده را وادار به حدس زدن درباره معماهای سریال میکند.
فیلمنامه روند صعودی دارد و هرگز از تک و تا نمی افتد. نویسنده تقریبا در هر قسمت یک برگ برنده جدید رو میکند و بیننده را غافلگیر میکند . حقایقی که کم کم برای بیننده و کاراکترها آشکار میشود به مرور جذابتر و نفس گیرتر میشود. سریال هر چه جلوتر میرود جذاب تر و دیدنی تر میشود و کشش آن بیشتر و بیشتر میشود.
نویسنده چقدر خوب ژانرهای مختلف از جمله علمی تخیلی، فانتزی، کمدی، جنایی و عاشقانه را با هم ترکیب کرده است.
پیچیدگی فیلمنامه یک نقطه قوت برای سریال است چون باعث جذابیت بیشتر سریال شده است.
این که سریال مثلث عشقی آزاردهنده نداشت و این کلیشه ثابت سریال های کره ای کمرنگ بود نکته مثبتی بود.
~ علمی تخیلی ~
... نگاه کلی به نظریه جهان های موازی...
بار علمی سریال خیلی بالا بود و این دقت و تحقیق نویسنده برای نوشتن فیلمنامه از نقاط قوت کار است. من قبلا درباره جهان های موازی شنیده بودم اما اطلاعاتم درباره این نظریه خیلی محدود بود، بنابراین از سایت های مختلف اطلاعاتی جمع آوری کردم و از این همه تطابق سریال با علم واقعا متعجب شدم. نظریه جهان های موازی که مخالفان و موافقان زیادی دارد، سوژه خیلی خوبی برای ساخت سریال های علمی تخیلی است. نظریه ای که فیزیک و فلسفه را در بر میگیرد. طبق نظریه جهان های موازی چندین زمین در یک خط زمانی مشترک در بعد های مختلف مکان وجود دارد . اگر در دبیرستان درس شیمی را خوانده باشید تا حدودی با مفهوم اوربیتال و ذرات زیراتمی آشنا هستید . اوربیتال فضایی است که احتمال حضور الکترون در آن بیشتر است . دانشمندان معتقدند که در واقع الکترون در یک لحظه در تمام این فضاها حضور دارد و این احتمال وجود جهان های موازی را از نظر تئوری ثابت کرده است. از طرف دیگر نظریه ای هست که میگوید فضا-زمان مسطح است و تا بینهایت ادامه دارد. چنین تعبیری از فضا-زمان، امکان وجود جهانهای دیگر را ممکن میداند. گرچه این نظریه مخالفان زیادی هم دارد اما تاکنون هیچکس نتوانسته کوچکترین نقص یا شکافی در معادلات شرودینگر بیابد. همچنین هیچکس قادر به توضیح یا رد پیامدهای ضمنی معادلات وی نیست. درنتیجه، بسیاری از فیزیکدانان معاصر با پدیدهی دنیاهای موازی موافقت کردند و پذیرفتند که تفسیر دنیاهای چندگانه، تنها راهی است که درک منطقی مکانیک کوانتومی را میسر میکند. حال در بعضی از این جهان ها ممکن است نسخه های دیگری از ما وجود داشته باشند و در بعضی جهان ها ممکن است والدین ما با هم ازدواج نکرده باشند و در نتیجه ما هم وجود نخواهیم داشت. در یک دنیا ممکن است زودتر بمیریم و در یک دنیا عمر طولانی تری داشته باشیم. ممکن است در دنیای موازی دیگری حتی کشورها به شکلی که در جهان ما هستند وجود نداشته باشند. ما در زندگی انتخاب ها و تصمیمات مختلفی میتوانیم داشته باشیم. هر بار که ما یک انتخاب در زندگی میکنیم، جهان به دو قسمت تقسیم میشود و یک نسخه دیگر از ما در یک دنیای دیگر انتخاب متفاوتی میکند و در نتیجه سرنوشت های متفاوتی داریم. دانشمندان موافق این نظریه میگویند تمام نتایج احتمالی واقعاً اتفاق میافتد، اما فقط یک نسخه از آن احتمالات در دنیایی که ما زندگی میکنیم به چشم میخورد. تمام احتمالات دیگر، از دنیای ما فاصله گرفته و دنیای جدید دیگری را شکل میدهند.
با چنین نگرشی هیچ احتمالی از میان برداشته نمیشود؛ بلکه فقط در دنیای موازی دیگری به واقعیت تبدیل میشود. با وجود اینکه در این سریال ما دو کاراکترهای شبیه به هم در دنیاهای موازی را همزاد هم میدانیم اما در واقع هر دو یکی هستند که روزگار و انتخاب هایشان باعث شده زندگی متفاوت یا حتی شخصیت متفاوتی داشته باشند. و نویسنده چقدر زیبا موضوع جهان های موازی و سرنوشت شخصیت ها در دو دنیا را نوشته است. حتی اینکه فامیل همزادها یکی است اما اسمشان متفاوت است هم دلیل دارد. چون پدر و مادر در شرایط مختلف اسم های متفاوتی ممکن است روی فرزندانشان بگذارند و یا ممکن است در هر دو دنیا یک اسم مشترک روی فرزندشان بگذارند مثل اسم اینشتین که در هر دو دنیا یکی بود .
... کرمچاله ها و دروازه دو دنیا...
دانشمندان معتقدند که از طریق کرم چاله ها میتوان بین دو بعد مکان ( دو دنیای موازی ) یا در زمان های مختلف سفر کرد . کرم چاله ها نوعی شکاف در بعد فضا و زمان هستند که از نظر تئوری و با معادلات ریاضی ثابت شده اند ولی هنوز به صورت فیزیکی کشف نشده اند . دروازه ای که لی گون و لی لیم به واسطه آن بین دو دنیا رفت و آمد میکنند نماد کرمچاله ها هستند و لی گون اشاره میکند که اینجا از نظر علمی قابل توضیح نیست . نویسنده فولوت مان پاشیک جوک را وارد داستان میکند و علت باز شدن دروازه ( کرمچاله ) را با آن توجیه میکند . جالب است بدانید که کرمچاله ها میتوانند بین دو دنیای مختلف یا دو زمان مختلف ارتباط ایجاد کنند؛ به همین دلیل است که در قسمت آخر لی گون به تنهایی یا با ته وول از دروازه های مختلف عبور میکنند و به زمان ها و دنیاهای مختلف میروند.
... بعد چهارم زمان...
تئوری نسبیت عام اینشتین ، جهان را در چهار بعد توضیح میدهد که سه بعد آن فضایی است و چهارمی زمان است که با ابعاد فضایی زوجیت دارد . به عبارتی زمان یک پارامتر در حال تغییر نیست و گذشته و حال و آینده جدا از هم نیستند بلکه ما به دلیل محدودیت هایمان اینطور حس میکنیم . به خاطر همین است که در قسمت ۱۴ هر تغییری که لی گون در گذشته افراد و خاطراتشان ایجاد میکند در آینده به آن شکل در خاطرشان شکل میگیرد. درکش برای من و شما سخت است اما هدف نویسنده نشان دادن این تئوری اینشتین بوده است.
در تئوری نسبیت خاص اینشتین مفهومی به نام اتساع زمان وجود دارد که در مورد تاثیر سفرهای پرسرعت فضایی روی گذر زمان است. طبق این مفهوم ، هر چه با سرعت بیشتری در فضای سه بعدی حرکت کنیم ، حرکت در بعد چهارم (یعنی زمان) نسبت به جسم دیگر کمتر می شود . حال به بحث کرمچاله ها برمیگردیم . در کرمچاله ها سرعت ماده بیشتر از سرعت نور است و این باعث میشود که زمان کندتر بگذرد . به همین دلیل است که لی گون به ته وول میگوید که یک ساعت در اینجا به اندازه یک روز در خارج از اینجا است . در واقع این دلیلی است که لی لیم و لی گون تقریبا جاودانند و پیر نمیشوند . و دلیل اینکه لی گون توانست بیست و شش سال را در چهار ماه طی کند . اسم سریال هم به همین دلیل پادشاه ابدی است .
... فرمول های ریاضی...
فرمول هایی هم که لی گون برای محاسبه مدت زمان توقف زمان استفاده کرد ، همگی علمی هستند و دانشمندان از آن برای جهان های موازی استفاده میکنند .
~ برومنس ~
از دیگر نقاط قوت فیلمنامه برومنس (عشق برادرانه) به شدت جذاب آن است که به نظر من بهترین برومنس کیدراما است و این به لطف قلم نویسنده و بازی جذاب لی مین هو و وو دو هوان بود. مخصوصا وو دو هوان که در نگاهش میشد عشق نسبت به پادشاه را دید. و چقدر نویسنده مفهوم برومنس را در این سریال به زیبایی به تصویر کشیده بود .
هنوز هم میبینم که خیلی ها معنی برومنس را نمیدانند یا به اشتباه تعبیر میکنند...پس به عنوان منتقد و فن سریال وظیفه دارم مفهوم برومنس را باز کنم...
برومنس ( عشق برادرانه ): نزدیک شدن عاطفی شدید و غیر جنسی بین دو مرد است . این یک گرایش احساسی بیش از حد معمول دوستی است و معمولاً از طریق سطح بالایی از صمیمیت عاطفی مشخص میشود . ظهور این مفهوم از آغاز سده بیست و یکم به عنوان منعکسکننده تغییر در ادراک اجتماعی به همراه افزایش بازبودن جامعه و تجدید نظر در موضوعاتی همچون جنسیت و تمایلات جنسی دیده شده است.
نویسنده و کاپل برومنس این سریال به ما نشان دادند که برومنس درواقع گونه ای از عشق است؛ مانند عشق پدر به دخترش یا مادر به پسرش.
+کمیستری خوب لی مین هو و کیم گو اون هم از نقاط قوت کار بود. در کنار زوج اصلی به نظرم زوج دوم سریال (وو دو هوان و کیم یونگ جی) هم کمیستری فوق العاده ای داشتند که حتی با وجود اینکه سکانس های عاشقانه زیادی نداشتند اما کمیستریشان حس میشد.
~ ایرادات فیلمنامه ~
اما فیلمنامه خالی از نقاط ضعف هم نبود. ولی باید به این هم توجه کرد که در برابر عظمت فیلمنامه این چند نقطه ضعف کوچک قابل چشم پوشی است.
-اینکه تا چند قسمت اصلا مشخص نبود آنتاگونیست سریال ( لی لیم ) چکار میکند ابهاماتی در اوایل سریال به وجود آورده بود و این ضعف بزرگی بود چون نه حالت معماگونه دارد و نه باعث کشش داستان شده است. به نظرم این اصلیترین عامل کاهش ریتینگ بود چون بیننده اوایل اصلا ماجراهای سریال را نمیفهمید .
-بیشتر اتفاقات فیلمنامه دلیل علمی داشت اما نویسنده تقریبا به هیچکدام اشاره ای نکرد. اگر نویسنده به موارد علمی هم اشاره میکرد فهم سریال برای بیننده راحت تر میشد.
-یک سری سوالات کوچک هم در ذهن منِ بیننده بی پاسخ ماند... مثلا این که چرا قبلا در طی این ۲۵ سال ، وقتی که لی لیم از دروازه رد میشد زمان برای پادشاه نمی ایستاد ؟ اما وقتی خودش هم از دروازه رد شد ، زمان برای هر دو شروع به ایستادن کرد . مثلا اینکه بادکنک هایی که در فضای بین دو دنیا بودند چرا بیشتر میشدند یا عکسایی که آن جا بودند از کجا آمدند ؟ بیننده باید خودش حدس بزند که عکس ها را لی لیم آورده و بادکنک ها را لی گون . حداقل میدانیم که لی گون چه هدفی از آوردن بادکنک ها داشت ولی لی لیم چرا عکس ها را می آورد ؟
-اشتباه کوچک نویسنده هم این بود که وقتی که لی گون در گذشته گیر افتاد و مان پاشیک جوک نصفه ای که داشت از بین رفت ، چطور لی گون به دروازه (کرمچاله) میرفت تا زمان رو سریعتر طی کنه؟ مگر بدون فولوت دروازه باز میشد؟ اینجا فولوت نباید از بین میرفت. به نظرم نویسنده اشتباه کرد.
+انصافا شانزده قسمت برای چنین سریالی خیلی کم بود . داستان پتانسیل این را داشت که قسمت های خیلی بیشتری داشته باشد و از بعضی کاراکترها بیشتر در داستان استفاده شود مثل سونگ جون هی و کاپل های فرعی.
~ شخصیت پردازی ~
شخصیت پردازی سریال انصافا عالی بود. بیننده به خوبی با کاراکترها ارتباط میگیرد. چه شخصیت های مثبت و چه منفی.
تنها یک ضعف کوچک در این زمینه میبینم. در مورد لی لیم و لی گون. هر دوی آن ها قبل از مواجه شدن با دنیای موازی ، درباره ی دنیاهای موازی میدانستند پس این را هم میدانستند که هر انتخاب آن ها جهانی موازی پدید می آورد . در این صورت چرا باید به سرنوشت معتقد باشند ؟ وقتی درباره جهان های موازی اینقدر اطلاعات داشته باشی ، میدانی که سرنوشت از پیش تعیین شده ای وجود ندارد . تو به تمام حالات های ممکن دست پیدا میکنی اما در دنیاهای مختلف .
و دیگری اینکه انگیزه اصلی لی لیم کمی مبهم بود. بالاخره نفهمیدیم او فقط فولوت و جاودانگی را میخواست یا پادشاه شدن؟ نفهمیدیم هدفش از جابه جا کردن ادم ها در دو دنیا دقیقا چه بود؟ اگر فولوت را میخواست که چند جاسوس کافی بود؛ چرا باید مثلا آن زن باردار را جا به جا میکرد ؟ اگر پادشاه شدن را میخواست پس چرا در قسمت اول و آخر فقط به فکر به دست آوردن فولوت و جاودانه شدن بود؟
~ تیم بازیگری ~
این سریال از آن دسته سریال هایی بود که بازیگران همگی در جای درستشان قرار گرفته بودند و مناسب نقش هایشان بودند و عالی هم بازی کردند . تیم بازیگری قوی از نقاط قوت کار بود . از بازیگران اصلی تا نقش های فرعی همگی خوب بازی کردند و در کل از تیم بازیگری راضی بودم. اما سخنی کوتاه درباره بازیگران اصلی:
لی مین هو : اگرچه در اوایل سریال بازی او با افت شدیدی نسبت به قبل مواجه بود و بازی خوبی نداشت اما به مرور بازیش جاافتاده تر شد و اواخر سریال عالی ظاهر شد . اوایل سریال واقعا با میمیک صورت او مشکل داشتم . حتی گاهی مصنوعی بازی میکرد و گاهی لحن ادای دیالوگش خوب نبود یا میتوانست بعضی دیالوگ ها را با لحن جذابتری بگوید . اما در اواخر سریال او به خوبی در نقشش فرو رفت و بازی تأثیرگذار و زیبایی از خودش به نمایش گذاشت و باعث شد نظرم درباره او مثبت شود.
کیم گو اون : دختر قشنگم آنقدر زیبا بازی کرد که فن او شدم. چه در نقش یک پلیس چه یک تبهکار خوب ایفای نقش کرد و در سکانس های احساسی هم خوب بود. گرچه به نظرم خیلی نتونست بین دو کاراکترش تفاوت ایجاد کند و بیشتر نویسنده زحمت اینکار را کشید، اما به هر حال در این زمینه هم خوب عمل کرد.
وو دو هوان : و اما اوپای قشنگم که با این سریال او را شناختم، در این سریال به من نشان داد چه در اکشن و چه در کمدی میتواند بدرخشد. چه نقش یک پسر مغرور جذاب بداخلاق به او بدهند، چه یک پسر مهربان کیوت از پس هر دو به بهترین شکل ممکن برمی آید. حتی میتواند در یک سریال همه این ها را به نمایش بگذارد. و نکته عجیب اینجاست که اینقدر دو نقشش را متفاوت بازی کرد که نمیشود باور کرد که هر دو یک بازیگرند. علاوه بر رفتار و لهجه، حتی حالت چهره شان هم با هم متفاوت بود؛ به همین دلیل حتی وقتی با هم جا به جا شدند هم میشد از هم تشخیص شان داد. در واقع او در این سریال ۴ تا نقش داشت؛ یونگ، اون سوپ، یونگی که خود را اون سوپ جا میزند و اون سوپی که خود را یونگ جا میزند و جالب اینجاست که اون هر بار با بازیش بیننده را متحیر میکنه.
جانگ یون چه : بازی خوب و رضایت بخشی داشت.
کیم کیونگ نام : او هم توانست شخصیت افسرده ی شینجه را عالی به نمایش بگذارد . او سرد بازی نمیکرد بلکه نقش او چنین بازی ای را ایجاب میکرد . و همین که بیننده از همان ابتدا از خود میپرسد ((چرا شینجه اینجوریه؟)) نشان میدهد که او این نقش را خوب بازی کرده است .
لی جونگ جین : دلم نمی آید از بازی درخشان او حرفی نزنم . چقدر بازی این آجوشی عالی بود، میمیک، تن صدا و...
~ کارگردانی ~
انصافا کارگردانی چنین سریالی و نوشتن دکوپاژ آن سخت است. چون چندین سکانس وجود دارد که دوبار فیلمبرداری شده اند و یک بازیگر در مقابل خودش بازی میکند و این کار کارگردان را سخت میکند . و اغلب ضعف کارگردانی هم در همین موارد است اما به طور کلی کارگردان متوسط عمل کرد.
~ میزانسن ~
میزانسن هم عالی بود؛ دکور ها و لباس های زیبا و مناسب که هزینه زیادی هم در برداشته اند .حرکات دوربین و زاویه های فیلمبرداری خوب بودند. اسلوموشن و صحنه تاریک در سکانس شب خیانت را دوست داشتم و به نظرم به جا بود . تیم سازنده چقدر جالب بینهایت بودن فضای بین دو دنیا را نشان داده بودند ؛ با دریا که خود بیکران است . جلوه های ویژه هم نسبتا خوب بود .
+در مورد تبلیغات زیاد سریال که در اواسط سریال کمی کیفیت کار را پایین آورده بودند و دیالوگ محور شده بودند نمیشود حرفی نزد . اما گاهی هم این تبلیغات با خلاقیت هایی همراه میشدند که باعث جذابیت سریال میشدند. از طرفی باید به این نکته هم توجه کرد که این سریال پرهزینه، ساخت شبکه ملی بود و به همین دلیل به درآمد حاصل از این تبلیغات هم نیاز داشت.
~ اما پایان بندی سریال ~
برخلاف انتظاری که داشتم سریال فوق العاده هپی اندینگ تمام شد . در مبحث جهان های موازی نویسنده دستش برای هرگونه پایانی باز بود و از این مزیت به خوبی استفاده کرد و برای همه شخصیت ها پایان شاد و خوبی رقم زد که در عین حال منطقی هم بود . منطقی از این نظر که شخصیت ها هرگونه انتخاب و تقدیری میتوانند داشته باشند که در دنیاهای موازی دیگر که ما در سریال نمیبینیم خلاف آن رخ میدهد . در واقع نویسنده خواست شخصیت های اصلی سریال در دنیاهایی که ما میشناسیم یعنی جمهوری و امپراطوری خوشبخت باشند . نکته مثبت پایان سریال این بود که نویسنده پایانی به دور از کلیشه و غیر قابل حدس خلق کرد . پایانی که نه تراژیک بود و نه رویایی و کلیشه ای . حقیقتا انتظار چنین پایانی برای گون و ته وول نداشتم. پایان باز برای آن دو بهترین پایانی بود که نویسنده میتوانست خلق کند. از اینکه همه ی کاپل هایی که شیپ میکردم به هم رسیدند خوشحال شدم . بعد از این همه معما و پیچیدگی واقعا یک پایان شاد لازم بود .
چیزی که در پایان دوست نداشتم نحوه مرگ لی لیم بود که واقعا ناامیدم کرد . لی لیم گذشته که حتی به لی لیم آینده هم رحم نکرد ، همینطور ایستاد تا لی گون آینده او را بکشد؟! این سکانس چقدر مسخره و مصنوعی بود . توقع زیادی از نویسنده در مورد سکانس مرگ لی لیم داشتم .
از طرف دیگر در پایان لازم بود نشان داده شود که پادشاه برمیگردد و یونگ را نجات میدهد. میتوانست برومنس را پررنگ تر و زیباتر کند اگر نشان میداد که پادشاه برگشت و یونگ را نجات داد نه فقط در حد کلام گفته شود.
+این سریال باید بهانه ای باشه که در زندگی به انتخاب هایمان دقت کنیم . انتخاب های ما سرنوشت ما و فرزندانمان را رقم میزند . باید سعی کنیم بهترین نسخه خودمان باشیم . درسی که به شخصه از این سریال گرفتم.
~ جمع بندی ~
در آخر من به سریال نمره ۸/۵ از ۱۰ میدم . این سریال در ژانر علمی تخیلی واقعا کار درخشانیه. لازم به ذکره که اگه دنبال فیلمنامه اروم هستید سراغ این سریال نرید.
♡ممنون که تا آخر نقد همراهم بودید♡
وو دو هوان انقدر کارشو خوب انجام داد که بیشتر از نقش اصلی تو چشمه. وقتی نقش اصلی نمیتونه کارشو خوب انجام بده این اتفاق میفته میره تو سایه ی بقیه نقشا. سینما ترسناکه شبیه میدون مبارزست.
درسته که الان برای قضاوت زوده ولی من وقتی با کارنامه ی کارگردانا روبه رو شدم انتظار بیشتری داشتم. با اینحال بازم سریالیه که از کلیشه های مسخره به دوره و خوشبختانه شخصیت اول زن، قویه:)